leee

هر آن چیزی که صید می کنم

leee

هر آن چیزی که صید می کنم

من چشمان هرزه ام را از لا به لای خرابه های این شهر پیدا کرده ام

از ماهِ خدا تنها غذا نخوردنش را بلدم ولا غیر.../

از زندگی کردن تنها خوردن و خوابیدنش را بلدم ولا غیر.../

از دوستی تنها توقعش را بلدم ولا غیر.../

از رسم و رسوم تنها شکستنش را بلدم ولا غیر.../

از اشتباه تنها تکرارش را بلدم ولا غیر.../

از مرگ تنها ترسیدنش را بلدم ولا غیر .../

در این دنیای بزرگ تنها خودم را می بینم ، ذهنم تنها منفی می بافد ، درونم لجنزار بزرگیست ، عقل من تنها بی خیالی میداند و زبانش پر از یاوه است ولا غیر.../