leee

هر آن چیزی که صید می کنم

leee

هر آن چیزی که صید می کنم

این حس دافعه


ک : حالت خوبه حسین آقا ؟

ح :  خیلی ممنون .

ک : سر حال نیستی...!؟

ح :‌ نه .

ک : چرا ... کسل به نظر می یای. مثل اینکه دیشب خوب نخوابیدی ؟ هان؟

ح :‌چرا آقا . دیر خوابیدم .

ک : ولی این حالتت حالت کم خوابی نیست . بیشتر دلخوریه تا کم خوابی . درسته ؟

ح : نه . دلخورم نیستم . 

ک : چرا . دلخوری .

ح : می گم آقا‌... بلا نسبت . بلا نسبت . بلا نسبت . این مردم پشته ی خراب شده معرفتشون از معرفت طاهره خانم خیییلی بیشتره .

ک : چه طور؟

ح ‌: شما امروز صبح سلام کردی  ؛ جواب سلام شما داد ؟

ک : دیدی که ...

ح ‌: من دیروز سه مرتبه سلام کردم  جواب سلام من نداد .

ک : خب آدم یه بار سلام می کنه . اگه جواب نداد دیگه بهش سلام نمی کنه . دیگه تقصیر خودشه

ح :‌ دیگه تقصیر تقصیر اونه . شما گفتید .

ک ‌:من گفتم ؟ من گفتم یه بار .


( حسین سرش را نادم به زیر می اندازد و ماشین به مسیر خود ادامه می دهد ... ). 


قسمتی از دیالوگهای بین حسین و کارگردان ( محمد علی کشاورز ) در فیلم ( زیر درختان زیتون ) در هنگام رفتن به محل فیلمبرداری . در صحنه قبل کارگردان و بازیگر فیلم در مقابل روستائی متروکه که اهالی آن به خاطر زلزله خانه های خود را ترک کرده اند ایستاده اند . کار گردان بلند به روستا سلام می کند . همان موقع جواب سلامی از روستا شنیده می شود و ...


این روزها پر از حس دافعه ام . یا جواب سلام نمی دهند یا بدون خدا حافظی می روند و بعد متهم می شوم به حرف های نزده . احتمالاْ مشکل از خود من است  یا همه شبیه طاهره شده اند .