روز- خارجی- حیاط خانه زری خانم
اقدس خانم و زری خانم توی حیاط روی نیمچه فرشی کهنه نشسته اند و مشغول پاک کردن سبزی هستند. چادرهایشان به دور کمرشان بسته شده است.
اقدس خانم : دیدی چه طور روسیاه شدند؟
زری خانم: آره . البته آقای ما هم بی تاثیر نبود.
اقدس خانم: آره خدا خیریش بده. می گم بعدش چی میشه؟
زری خانم: هیچی دمشون رو میذارن رو کولشون میرن.
اقدس خانم: این بن خرید کالا رو هم دیگه باید امروز فردا بدن دیگه؟
زری خانم : آره دیگه .
اقدس خانم : ول کن این سبزی ها رو . برو اون گوجه ها رو بیار بشوریم...
زری خانم : آره راست میگی اقدس جون . آقامون گفت تو این آشه به جای سبزی پیاز داغو روغنشو زیاد کن.
اقدس جون : چه آشی بشه این ....
زری خان و اقدس خانم با هم می خندند.